حرفای ذهن شلوغمه .. میتونین نخونین
وقتتون تلف میشه دوستان
خداروشکر که خوشحال شد و حضوری رفتم کیکو بردم برا تولدش
گلوم کمی درده نمیدونم طبق حرف خانم دکتر آزیترومایسین رو شروع کنم یا نه لازم نیست
هنوز اون حس خوب باهامه که 25 آبان رفتم بعد از حدود13سال عضو کتابخانه شدم
کتابِ کتابخانه نیمه شب رو شروع کردم و باید بخونم
پسردومی بعد 3شب بی قراری دیشب بهتر خوابید.. و خودم نیز..
میخوام لباسشویی رو روشن کنم و میترسم آلارمش بیدارش کنه
نمیدونم این روالی ک مدتهاست دارم درسته که هرکی چیزی میگه 90درصد موارد به یه لبخند بسنده میکنم یا باید جواب بدم..!
میام با خودم میگم چرا بعضیا راحت جلوم دروغ میگن یا هرچیزی و من فقط نگاشون میکنم!
چقددددد این من با منِ سابق فرق داره..
'شین' به نظرم درک نمیکنه.. چون هیچ موقع کم خوابی و بی خوابی و گریه های بچه رو درک نکرده..
کاش فامیلای منم 1درصد فامیلای همسر مهمونی می دادن
اسینجور من حس بدی نداشتم جلوش..
برچسب : نویسنده : gh00r بازدید : 17