دیروز موقع بارون گوشه ی حیاط همون سمتی که ناودان هست نم داده و گوشه سقف پارکینگ هم...
باباش داشت برام تعریف میکرد..
پسراولی با یه چهره گرفته و چشمایی ک داشت برقی می شد از اشک..آروم اومد پیشم و گفت
مامان نکنه من کوچولو بودم چیزی پرت کردم به سقف پارکینگ و حالا خراب شده؟
گفتم چی
باز همینو تکرار کرد...
من و باباش باش حرف زدیم که نه و اصلا اینجور نیست و....
و چقدررررر ناراحت شدم از خودمون...
که کجا..چطور باهاش رفتار کردیم که خودشو مقصر خرابی خونه می دونه...
;((
برچسب : نویسنده : gh00r بازدید : 23