دیروزدر یه اقدام یهویی مامان و بابا رو برداشتیم و رفتیم اصفهانفقط 8ساعت اونجا بودیمولی تو همین 8ساعت تندتند کلی گشتیم..خوش گذشت..همین که همسر روزِ پدر و اولین روزِ پدری که باباش نیست..از شهر دور باشه..همین که مامان و بابا خصوصا بابا بعد از مدت خیلی طولانی از شهر خودمون و حال و هواش بیرون اومد...و حالِ خودم..بهترم ..خیلی..و خداروشکر دوتا فسقلا یاری کردن تو این سرعت عمل!و چه خوب که دیروز اصفهان بارون نیومده :))و چقدر از خودم راضی ام که مثل قبل سخت نمیگیرم و از تصمیم یهویی فراری نیستم..برچسبها: ما4نفر, خانواده بخوانید, ...ادامه مطلب
اینجا منماز پس یک دنیای رنگی ک گاهی...فقط گاهی سیاه و سفید میبینمشگاهی هرچه هست رنگ می بازد برایمخود نقاش زندگی ام خواهم شد بلاخره روزی..جایی.....و در مهرِ سنه ی 1393 شدم نقاش زندگی دو نفره مان.. بخوانید, ...ادامه مطلب
عصری رو تو خونه موندمداداشم دوساعتی بود و رفتپسرک خوابهقبل خوابش دیدم کنار پای راستش یه خراش بزرگ خونی هستنمیدونم پاشو به کجا کشونده ک تیز بوده و هیچی هم نگفته و گریه نکرده طفل مظلومِ معصوممپاهاشو شستم و چرب کردم و جوراب پوشوندم بهش و خوابوندمش.و بغض, ...ادامه مطلب
حس خوب یعنیتماسِ همیشه ی داداش که دارم از سرکار میرم خونه کاری نداری؟ جایی نمیخوای بری برسونمت؟+چه خوب که کسایی باشن تو زندگیمون که حواسشون بهمون باشه., ...ادامه مطلب